بنبست
بُنبَست خیابان یا کوچهای است که تنها از یک سو راه ورود و خروج دارد و ته آن بستهاست و راه دررو ندارد.
در کاربرد زبان به هر شرایط یا حالتی که راه باز و دررو از آن وجود نداشته باشد نیز بنبست گفته میشود.
در قدیم کوچههای بنبست را کوچه ناگذارده نیز میگفتند و کوچههای غیر بنبست را گذارده مینامیدند.
کوچه یا معبر بنبستی که در انتهای آن محل مخصوصی برای دور زدن وسایل نقلیه در نظر گرفته شدهباشد را بُنگَرد میگویند.این نوع بنبستها بیشتر در شهرسازی آمریکا استفاده میشود. در شهرسازی نوین، از بنگردها برای کاستن از سرعت خوردروها در مناطق مسکونی استفاده میشود.

تنگ
تنگ ظرفی است که برای نگه داری از مایع که ممکن است حاوی رسوب باشد. تنگ در شکل و طراح متفاوت است. آنها معمولا از مواد بی اثر (مانند شیشه ای) ساخته شده اند.
جنگ روانی
تاریخچه جنگ روانی
جنگ در معنی منحصربهفرد خودش دارای دو گونهاست:
جنگ فیزیکی
جنگ روانی (عصبی)
جنگ فیزیکی امری کاملاً شناخته شدهاست و لازم نیست در موردش بیش تر گفته شود ولی معنی جنگ روانی در دیدگاههای بسیاری از مردم ناشناخته ماندهاست. تاریخچه جنگ روانی را میتوان به سالها پیش و تمدنهای اولیه یبشر بازگرداند. به زمان جنگها و مبارزات قبایل و افراد با یکدیگر که علاوه بر عملیات جنگیدن (فیزیکی) از اداها و نمودهای خاصی نیز برای ترساندن حریف استفاده میکردند. بی شک بشر این فن را از طبیعت عاریه گرفته و به گسترش آن پرداختهاست. طبیعت که شامل موجودات غریزی پیرامون انسان میشود، با به کاربردن قوانین ساده در دل همدیگر رعب و وحشت ایجاد میکردند تا از نابودی خود جلوگیری کنند. جنگ فیزیکی و روانی در بیشتر جنبهها با هم تفاوت دارند ولی در کل اگر بخواهیم آن ها را درست بررسی کنیم، جنگ روانی و جنگ فیزیکی در وجود دشمن با یکدیگر یکسانند. زیرا وجود دشمن (همان نابود کننده ی طبیعی) موجبات انسجام گروه و یا دستهها را فراهم میکند تا در برابر دشمن فرضی ایستادگی کنند. ولی در کل جنگ روانی بخشی از جنگ فیزیکی میباشد.
در جنگها و به خصوص جنگهای جدید و به ویژه جنگ نامتقارن و نا همگن افکار عمومی نقش بسیار مهم و غیر قابل انکاری را بر عهده دارند.ما معمولا به مفهوم واژگان”جنگ نا متقارن” بیشتر در تقابل سخت و به واقع زمانی که توازن قوا مثلا در یک منطقه دستخوش تغییر میشود برخورد میکنیم و آن را در مقابل “توازن قوا” مثلا در یک منطقه قرار میدهیم که درست هم هست ولی واقعیت اینجاست که این مفهوم در جنگ نرم و به واقع جنگ روانی نقش بی بدیلی دارد.
برای درک مفهوم “جنگ روانی” می توان به تعریف وزارت جنگ آمریکا اشاره کرد که در کتابی تحت عنوان «در صحنه نبرد» در سال ۱۹۵۵آورده شده است.در این کتاب مفهوم جنگ روانی چنین تعریف شده:
«جنگ روانی استفاده برنامه ریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساس ها، موانع و رفتار جوامع دشمن، بی طرف یا دوست و به شیوه ای خاص که برای دستیابی به اهداف جبهه خودی صورت می گیرد.»در این تعریف، مفهوم جنگ روانی در دایره ای وسیع مطرح شده است و اعتقادش بر این است که این استراتژی، تمام جوانب امر تأثیرگذاری بر رفتار توده ای از انسان ها را دربرمی گیرد.
شگردهای نوین جنگ روانی تقریباً از جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد، همان گونه که صلاح نصر در کتاب خود «جنگ روانی» می نویسد:
«اهمیت جنگ روانی در آلمان هنگامی که آلمانی های شکست خورده در جنگ جهانی اول در پی آن برآمدند تا علل شکست خود را دریابند، افزایش یافت.»
تعاریف جنگ روانی
همان طور که اشاره شد جنگ روانی یکی از پیش پا افتادهترین اصول زندگی بشر بر روی کره ی زمین است و اصولاً راز بقای او علاوه بر جنگ کلاسیک و فیزیکی، جنگ روانی نیز بودهاست ولی در چند دههٔ اخیر که رسانهها و اطلاعات رشد بسیار زیادی کردهاند و به قولی، انفجار اطلاعات رخ دادهاست، دیگر جنگ روانی یک امر عادی و پیشپا افتاده برای بقاء محسوب نمیشود، بلکه نبردی است برای تسلط بر افکار و اذهان حال این نبرد میتواند برای برتری بر یک کلیت باشد و یا میتواند تنها برای قبولاندن چیزی جزئی در ذهن مردم باشد. بعد از گذرهای اخیر در جهان و الاخصوص بعد از جنگ جهانی دوم، دکترینهای مختلفی برای ایجاد جنگ روانی و به چالش کشیدن اذهان به وجود آمد. از سخنرانیهای مهیج هیتلر در مقابل سپاهیانش که به نوعی هیجان گرایی نازیستی منجر میشد بگیرید تا پیامهای کوتاه و به ظاهر بی اهمیتی که هر روزه از تلویزونهای ملی و جهانی پخش میشوند و به ترتیبی خاص افکار و سیاستها را جهتگیری شده، به مردم تحویل میدهند. نقش مخاطب در باور کردن و یا نکردن این فورانهای اطلاعاتی زیاد مورد اهمیت نیست، زیرا به هر ترتیب که شده این اطلاعات جهتگیری شده به خورد مخاطب (چه قبول فردی و چه قبول اجتماعی) داده میشوند.
یکی از اصول اساسی جنگ روانی جهل مخاطب است، زیرا مخاطب جاهل هیچ گاه به دنبال یافتن حقیقت نمیرود و یا اگر به حقیقت هم بر حسب اتفاق برخورد بکند، آنچه را که از قبل در ذهنش فرو کردهاند را قبول میکند تا حقیقتی بیرونی و ملموس تر.
جنگ روانی همچنین طیف وسیعی از فعالیتها تروریستی و خشونت مآبانهٔ سمبلیک را(که بمنظور ارعاب ویا ترغیب مخالفان به تطبیق رفتار خود طراحی میشوند)را نیز در بر میگیرد. این دیدگاه فعالیتهای پنهانی نظیر جاسوسی، براندازی، آدم کشی ودیگر اشکال تروریسم و سانسور را در قلمرو جنگ روانی قرار میدهد و به عبارتی با دستکاری کردن ماهیتها، به مقصودهای پلید خودش دست پیدا میکند. مهمترین جنبهٔ جنگ روانی، شکل دادن به نگرشهای عمومی ملت است حال این جنگ روانی ممکن است از طریق رسانهها و به صورت شعار نمود یابد و یا به صورتی عملی تر به صورت قتل و ارعاب. درجهٔ نزدیکی دولتها به واژههایی مانند دیکتاتوری، از واژههای اساسی که در جنگهای روانی و دکترین هایشان برداشت میشود، میباشد.
چگونه به وجود آوردن جنگ روانی
در بسیاری از متونی در رابطه با جنگ روانی بحث کردهاند، از متون ابتدای تمدن مانند کتاب دولت افلاطون تا دکترینهای جدید و معتبر جهانی ولی در این میان میتوان ۱۷۰ روش برای دامن زدن به جنگ روانی را نام برد. این روشها گاهی سیاهترین و ننگ آورترین قوانینی است که برای فریب دادن ملتها به کار گرفته میشوند و گاهی نیز دیدی مفیدتر بر آنها حکم فرماست و در صدد بهبود دادن ناخودآگاه مردم در رابطه با امور جاری زندگی و جامعه هستند.
عوامل موثر در جنگ روانی:
عوامل ذهنی الف:شناخت ذهنی افراد مخاطب ب:انگیزههای فردی ج:گرایشهای روانی
عوامل محیطی الف: تفاوتهای، بینشی - مذهبی ب:تفاوتهای قومی نژادی ج:تفاوتهای طبقاتی (ثروتی)
این درجه بندیها بر اساس دادن راهبردهایی مناسب برای در دست گرفتن تدبیر اداره کردن جنگ روانی در مواقع لزوم میباشد. عوامل ذهنی، بیشتر به نوع تأثیراتی که جنگهای روانی بر ذهن فردیت هر مخاطب میگذارند نظر دارد و میکوشد تا میتواند این تأثیرات را بهتر و بیشتر کند. عوامل محیطی، بر اصول حکمفرما بر جامعه ناظر است و سعی میکند از نقاط کوری که در دیدگاههای جامعه وجود دارد برای بهره برداریها خود استفاده کند و یا مقرضانه به آنها نپردازد.
برخی از ویژگیهای کارکنان جنگ روانی که در خدمت رسانهها و دولتها خدمت میکنند باید اینها باشد: * از نزدیک با خصوصیات روانی و اجتماعی و روحییات فردی جامعه آشنایی داشته باشند. زیرا در این صورت مخاطبین بهتر به آنها اعتماد خواهند کرد و از طرفی بیشتر میتوانند به خواص قومی و ملیتی نزدیک شوند.
تسلط کامل به زبان جامعه. راز ارتباط برقرار کردن با بومیهای یک جامعه تسلط بر دایرهٔ واژگانی آنها است. کسی که برای این سرویسها کار میکند باید مانند مردم کوچه و بازار (با کلمات و لحنها، مشکلات، دردها و بسیاری دیگر از شاخصههای آنها) باشد.
سطح بالای سواد و آگاهی در رابطه با مسایل مربوط به جامعه.
دارا بودن فکری خلاق وتحلیلی از مسایل سیاسی.
از دیگر جنبههای جنگ روانی میتوان دلایل پذیرش و یا نپذیرفتن آن را نام برد. کسانی که تحت دکترینها به تحقیق و تفحص در این موارد همت میگمارند باید از گفتن کلمات کلی و انتزاعی بپرهیزند و نیز از طرح مباحث ایدئولوژیک و عمیق نیز دوری کنند زیرا مخاطبین عامی اکثراً دانش فهم آن را ندارند و نمیتوانند پیام مطلب را درست دریافت کنند برای همین پیام رسانی باید در عین سادگی انجام گیرد، مانند یک ارتباط ساده و معمولی که مردم در کوچه و خیابان با یکدیگر بر قرار میکنند ولی نقطهٔ تفرق در این است که برای پذیرش و نهادینه کردن، از جلوههای ویژه و فنون خاص تصویری و یا جابه جایی کلامی در اخبار استفاده میشود البته شایان ذکر است که عواطف و عقاید مخاطب نباید مورد تاخت و تاز قرار گیرد، مخاطب تنها باید به تدریج در روند احساساتی تر شدن قرار گیرد تا در موقع لزوم طغیان کند و خودش به دست خودش عقایدش را دور بریزد.
نکاتی دیگر در مورد جنگ روانی
ما در دوره ای زندگی میکنیم که رسانهها و مجامع بینالمللی، رشد بسیار زیادی کردهاند و دیگر مانند سالهای پیش، تنها یک خبرگزاری بزرگ و یا یک سرویس خاص به نقل اطلاعات نمیپردازد. از طرفی انفجار اطلاعات و همه گیر شدن اینترنت، مجال سرعت در پردازش و انتقال اطلاعات را نیز فراهم کرده و از طرفی فضای بی انتهای اینترنت، امکان انتقال صحیح تر و تفسیر شده تر اطلاعات به مخاطبین، را فراهم آوردهاست. این انحصاری نبودن، امکان جنگ رسانه ای را از راه های گوناگون برای دولتهای خودکامه و دیکتاتوری محدود کردهاست و دیگر به آنها اجازه ی این را نمیدهد که بنا به خواست خود به تفسیر اطلاعات دست بزنند و یا اطلاعات نادرست را برای مردم بازگو کنند.
قلدری
قلدری رفتاری است که طی آن، در یک رابطه طرف دارای قدرت آشکارا از بیشتر بودن قدرت خود سؤاستفاده میکند، و با پرخاشگری سعی در ارعاب طرف دیگر دارد، در این فرایند یک فرد به صورت مداوم توسط فرد یا گروهی که از او قویترند مورد آزار قرار میگیرد.
دو دلیل عمدهٔ قربانی قلدری قرار گرفتن، ظاهر یا طبقه اجتماعی است.
ترور شخصیت
ترور شخصیت، تلاش برای لکه دار کردن شهرت یک فرد است.
این عمل شامل اشاعه موارد گمراه کننده و اغراق آمیز و یا دست کاری در حقایق به جهت ارائه تصویر نادرست از فرد مورد هدف است. ترور شخصیت نوعی از افترا است که میتواند علاوه بر فرد، خانواده و اطرافیان او را نیز شامل شود.
ترور شخصیت پیشینهای تاریخی دارد و در طول تاریخ از آن به عنوان جایگزینی برای حذف فیزیکی افراد به کار گرفته شده است.
در این روش افرادی که منافع فرد یا گروهی دیگر را به خطر انداختهاند، به قصد منزوی شدن و بدنام ساختن، توسط آنان مورد حمله قرار میگیرند.
تضعیف اجتماعی
تضعیف اجتماعی، مخالف کلمه حمایت اجتماعی است. برای مثال، در زمینه کاری به نسبت دادن نقض قوانین بصورت عمدی و با هدف از بین بردن شهرت و اعتبار دیگران و توانایی آنها به انجام دادن کار توسط آنها و یا توانایی آنها برای ایجاد و حفظ ارتباطهای مثبت. تضعیف اجتماعی در روابط به قصد خدشه دار نمودن نامحسوس اعتبار افراد بکار میرود. غالباً در تضعیف اجتماعی نقاب خیرخواهی یا دلگیری از فرد زده میشود تا عمل ظاهر موجهی به خود گرفته و نتوان انگ تهمت یا غیبت را به آن زد. حسادت یا رقابت ناسالم از انگیزههای اقدام به تضعیف اجتماعی افراد است.
تهمت
تهمت و یا افترا به بیانیه و یا اظهارنظری گفته میشود که ادعایی آشکار و یا ضمنی به یک فرد، کسبوکار، فراورده، گروه، حکومت، دین و یا ملت نسبت میدهد که موجب ایجاد تصویری منفی و یا نادرست برای آنها میشود. این واژه با توجه به شرایط حقوقی همچنین شامل سخنان تحقیرآمیز یک فرد نسبت به دیگری بدون در نظر گرفتن راستی و یا کذب بودن آن، که چه به صورت کلامی و یا نوشتاری منتشر شده باشد، میشود.
دروغ
دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به عنوان حقیقت بیان میکند. دروغگویی معمولاً به منظور کلاهبرداری یا فریب یا جلوگیری از وضعیتی که برای دروغگو نامطلوب است، رخ میدهد. دروغ میتواند باعث بیاعتمادی شود.
دروغ در اسلام
دروغ از گناهان کبیره در اسلام محسوب میگردد. در روایتی از معصوم گناهان بزرگی چون دزدی و زنا ذکر شده که ممکن است مومن در حالتی دچار آن گردد(و توبه کند)، اما دروغ گویی با مسلمانی قابل جمع نیست.
پرخاشگری
پَرخاشگَری، در روانشناسی و دیگر علوم رفتاری و اجتماعی، به معنی رفتاری است که منجر به آزار و درد میشود.
طرفداران ذاتی بودن پرخاشگری
گروهی از صاحب نظران علوم رفتاری نظیر فروید و لورنز معتقدند که پرخاشگری یک رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده میشود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. به نظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلاً در طرق ورزشها و بازیها تخلیه شود جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر اینصورت به گونهای تخلیه میشود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است، یعنی همچنان که غریزه زندگی مارا در جهت ارضای نیازها و حفظ هدایت میکند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری میکوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود میکند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد به جانب خود متوجه شده و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوه گر میشود، بنابراین از نظر وی پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد.
طرفداران منشاء اجتماعی پرخاشگری
عدهای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب میشود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمیتواند نقش داشته باشد همچنین این گروه دلائل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمیتواند داشته باشد ارائه دادهاند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل این گروه دلائل خود را در این باره این طور برمی شمرند:
۱: دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد میبینیم آموزشهایی است که والدین این حیوانات به آنها دادهاند.
۲: وجود کرومزوم اضافی را نمیتوان دلیلی برذاتی بودن پرخاشگری دانست، کروموزم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام میشود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز است و این گونه افراد را به عنوان مأمون، آدم کش که حالتهای پرخاشگرانه را به وجود میآورند باشند حال میتوان عدهای از پرخاشگران را یافت که فاقد کروموزم اضافی نیز هستند.
۳: تحریک الکتریکی هیپوتالاموس در مورد حیوان وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه میشود که او در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گرفته باشد اگر حیوان در مقابل او قویتر از وی باشد واکنش او فرار و ترس است نه پرخاشگری. در انسان نیز حالت هیچانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از شناخت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین آمیز استفاده کرد به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمهای عصبانی نشود و دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی شود حال آنکه اگر پرخاشگری ذاتی بود بایستی هر دو نفر عصبانی میشدند.
گذشته از دو گروه اصلی مطرح شده، گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در عدم فرصت یادگیری دارد، یعنی کودک به علت اینکه فرصت یادگیری نداشته و یک موجود ناپختهاست، نمیداندکه نسبت به یک محرک چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. لذا این کودک باستی به مرور یادبگیرد تا چگونه پاسخ محرکات را به صورت مناسب دهد.
گاهی رفتارهای پرخاشگرانه ناشی از یک احساس ناامنی است که در حقیقت این رفتار یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است که در آن قرار گرفتهاست. یک کودک با ابزار دفاعی که یک حرکت پرخاشگرانهاست از خود دفاع میکند تا وضعیت ناامن را زا بین ببرد.
فرضیه ناکامی – پرخاشگرانه
گرچه پاسخ افراد نسبت به ناکامی بسیار متفاوت است زیرا عوامل ناکام کننده و شخصیت فرد ناکام شونده دامنه بسیار گستردهای دارند در مجموع میتوان گفت که پاسخ ناکامی پرخاشگری یعنی رفتار دشمنانه و تند به هنگام عدم سازگاری با موفقیت در این رفتار در زندگی روزمره ارتباط بسیار نزدیک با ناکامی دارد مثلاً کودکی که از بازی کردن منع میشود در اثر خشم اخم میکند یا پاهای خود را بر زمین میکوبد. چیزی که ثابت شدهاست این است که ناکامی پرخاشگری را افزایش میدهد پرخاشگری میتواند ناکامیهای فشرده را رها سازد و نوعی تسکین موقتی برای فرد مزاحم آورد اما پایان آن معمولاً رضایت بخش نیست به هنگام مواجه شدن با ناکامی باید آنرا به صورت یک مساله مطرح کرد و به دنبال آن راه چاره افتاد. پرخاشگری ممکن است مستقیما خود مانع را هدف قرار دهد.
جان والر و همکارانش فرضیه پرخاشگری در کلمه پاسخ به ناکامی را ارائه نمودند که در آن پرخاشگری همیشه در پی ناکامی خواهد بود.
این افراد مانند فروید پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه میدانستند پیداست که فرضیه ناکامی- پرخاشگریها میتوانند واکنشی در برابر ناکامی باشد اما عوامل دیگری نیز میتواند در پرخاشگر بودن یا نبودن یک کودک موثر باشد افزون بر آن ناکامی یا سایر تحریکهای عاطفی همیشه موجب پرخاشگری نمیشود.
keywords : تا نیوز،سایت تا نیوز،مقالات تا نیوز
بُنبَست خیابان یا کوچهای است که تنها از یک سو راه ورود و خروج دارد و ته آن بستهاست و راه دررو ندارد.
در کاربرد زبان به هر شرایط یا حالتی که راه باز و دررو از آن وجود نداشته باشد نیز بنبست گفته میشود.
در قدیم کوچههای بنبست را کوچه ناگذارده نیز میگفتند و کوچههای غیر بنبست را گذارده مینامیدند.
کوچه یا معبر بنبستی که در انتهای آن محل مخصوصی برای دور زدن وسایل نقلیه در نظر گرفته شدهباشد را بُنگَرد میگویند.این نوع بنبستها بیشتر در شهرسازی آمریکا استفاده میشود. در شهرسازی نوین، از بنگردها برای کاستن از سرعت خوردروها در مناطق مسکونی استفاده میشود.

تنگ
تنگ ظرفی است که برای نگه داری از مایع که ممکن است حاوی رسوب باشد. تنگ در شکل و طراح متفاوت است. آنها معمولا از مواد بی اثر (مانند شیشه ای) ساخته شده اند.
جنگ روانی
تاریخچه جنگ روانی
جنگ در معنی منحصربهفرد خودش دارای دو گونهاست:
جنگ فیزیکی
جنگ روانی (عصبی)
جنگ فیزیکی امری کاملاً شناخته شدهاست و لازم نیست در موردش بیش تر گفته شود ولی معنی جنگ روانی در دیدگاههای بسیاری از مردم ناشناخته ماندهاست. تاریخچه جنگ روانی را میتوان به سالها پیش و تمدنهای اولیه یبشر بازگرداند. به زمان جنگها و مبارزات قبایل و افراد با یکدیگر که علاوه بر عملیات جنگیدن (فیزیکی) از اداها و نمودهای خاصی نیز برای ترساندن حریف استفاده میکردند. بی شک بشر این فن را از طبیعت عاریه گرفته و به گسترش آن پرداختهاست. طبیعت که شامل موجودات غریزی پیرامون انسان میشود، با به کاربردن قوانین ساده در دل همدیگر رعب و وحشت ایجاد میکردند تا از نابودی خود جلوگیری کنند. جنگ فیزیکی و روانی در بیشتر جنبهها با هم تفاوت دارند ولی در کل اگر بخواهیم آن ها را درست بررسی کنیم، جنگ روانی و جنگ فیزیکی در وجود دشمن با یکدیگر یکسانند. زیرا وجود دشمن (همان نابود کننده ی طبیعی) موجبات انسجام گروه و یا دستهها را فراهم میکند تا در برابر دشمن فرضی ایستادگی کنند. ولی در کل جنگ روانی بخشی از جنگ فیزیکی میباشد.
در جنگها و به خصوص جنگهای جدید و به ویژه جنگ نامتقارن و نا همگن افکار عمومی نقش بسیار مهم و غیر قابل انکاری را بر عهده دارند.ما معمولا به مفهوم واژگان”جنگ نا متقارن” بیشتر در تقابل سخت و به واقع زمانی که توازن قوا مثلا در یک منطقه دستخوش تغییر میشود برخورد میکنیم و آن را در مقابل “توازن قوا” مثلا در یک منطقه قرار میدهیم که درست هم هست ولی واقعیت اینجاست که این مفهوم در جنگ نرم و به واقع جنگ روانی نقش بی بدیلی دارد.
برای درک مفهوم “جنگ روانی” می توان به تعریف وزارت جنگ آمریکا اشاره کرد که در کتابی تحت عنوان «در صحنه نبرد» در سال ۱۹۵۵آورده شده است.در این کتاب مفهوم جنگ روانی چنین تعریف شده:
«جنگ روانی استفاده برنامه ریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساس ها، موانع و رفتار جوامع دشمن، بی طرف یا دوست و به شیوه ای خاص که برای دستیابی به اهداف جبهه خودی صورت می گیرد.»در این تعریف، مفهوم جنگ روانی در دایره ای وسیع مطرح شده است و اعتقادش بر این است که این استراتژی، تمام جوانب امر تأثیرگذاری بر رفتار توده ای از انسان ها را دربرمی گیرد.
شگردهای نوین جنگ روانی تقریباً از جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد، همان گونه که صلاح نصر در کتاب خود «جنگ روانی» می نویسد:
«اهمیت جنگ روانی در آلمان هنگامی که آلمانی های شکست خورده در جنگ جهانی اول در پی آن برآمدند تا علل شکست خود را دریابند، افزایش یافت.»
تعاریف جنگ روانی
همان طور که اشاره شد جنگ روانی یکی از پیش پا افتادهترین اصول زندگی بشر بر روی کره ی زمین است و اصولاً راز بقای او علاوه بر جنگ کلاسیک و فیزیکی، جنگ روانی نیز بودهاست ولی در چند دههٔ اخیر که رسانهها و اطلاعات رشد بسیار زیادی کردهاند و به قولی، انفجار اطلاعات رخ دادهاست، دیگر جنگ روانی یک امر عادی و پیشپا افتاده برای بقاء محسوب نمیشود، بلکه نبردی است برای تسلط بر افکار و اذهان حال این نبرد میتواند برای برتری بر یک کلیت باشد و یا میتواند تنها برای قبولاندن چیزی جزئی در ذهن مردم باشد. بعد از گذرهای اخیر در جهان و الاخصوص بعد از جنگ جهانی دوم، دکترینهای مختلفی برای ایجاد جنگ روانی و به چالش کشیدن اذهان به وجود آمد. از سخنرانیهای مهیج هیتلر در مقابل سپاهیانش که به نوعی هیجان گرایی نازیستی منجر میشد بگیرید تا پیامهای کوتاه و به ظاهر بی اهمیتی که هر روزه از تلویزونهای ملی و جهانی پخش میشوند و به ترتیبی خاص افکار و سیاستها را جهتگیری شده، به مردم تحویل میدهند. نقش مخاطب در باور کردن و یا نکردن این فورانهای اطلاعاتی زیاد مورد اهمیت نیست، زیرا به هر ترتیب که شده این اطلاعات جهتگیری شده به خورد مخاطب (چه قبول فردی و چه قبول اجتماعی) داده میشوند.
یکی از اصول اساسی جنگ روانی جهل مخاطب است، زیرا مخاطب جاهل هیچ گاه به دنبال یافتن حقیقت نمیرود و یا اگر به حقیقت هم بر حسب اتفاق برخورد بکند، آنچه را که از قبل در ذهنش فرو کردهاند را قبول میکند تا حقیقتی بیرونی و ملموس تر.
جنگ روانی همچنین طیف وسیعی از فعالیتها تروریستی و خشونت مآبانهٔ سمبلیک را(که بمنظور ارعاب ویا ترغیب مخالفان به تطبیق رفتار خود طراحی میشوند)را نیز در بر میگیرد. این دیدگاه فعالیتهای پنهانی نظیر جاسوسی، براندازی، آدم کشی ودیگر اشکال تروریسم و سانسور را در قلمرو جنگ روانی قرار میدهد و به عبارتی با دستکاری کردن ماهیتها، به مقصودهای پلید خودش دست پیدا میکند. مهمترین جنبهٔ جنگ روانی، شکل دادن به نگرشهای عمومی ملت است حال این جنگ روانی ممکن است از طریق رسانهها و به صورت شعار نمود یابد و یا به صورتی عملی تر به صورت قتل و ارعاب. درجهٔ نزدیکی دولتها به واژههایی مانند دیکتاتوری، از واژههای اساسی که در جنگهای روانی و دکترین هایشان برداشت میشود، میباشد.
چگونه به وجود آوردن جنگ روانی
در بسیاری از متونی در رابطه با جنگ روانی بحث کردهاند، از متون ابتدای تمدن مانند کتاب دولت افلاطون تا دکترینهای جدید و معتبر جهانی ولی در این میان میتوان ۱۷۰ روش برای دامن زدن به جنگ روانی را نام برد. این روشها گاهی سیاهترین و ننگ آورترین قوانینی است که برای فریب دادن ملتها به کار گرفته میشوند و گاهی نیز دیدی مفیدتر بر آنها حکم فرماست و در صدد بهبود دادن ناخودآگاه مردم در رابطه با امور جاری زندگی و جامعه هستند.
عوامل موثر در جنگ روانی:
عوامل ذهنی الف:شناخت ذهنی افراد مخاطب ب:انگیزههای فردی ج:گرایشهای روانی
عوامل محیطی الف: تفاوتهای، بینشی - مذهبی ب:تفاوتهای قومی نژادی ج:تفاوتهای طبقاتی (ثروتی)
این درجه بندیها بر اساس دادن راهبردهایی مناسب برای در دست گرفتن تدبیر اداره کردن جنگ روانی در مواقع لزوم میباشد. عوامل ذهنی، بیشتر به نوع تأثیراتی که جنگهای روانی بر ذهن فردیت هر مخاطب میگذارند نظر دارد و میکوشد تا میتواند این تأثیرات را بهتر و بیشتر کند. عوامل محیطی، بر اصول حکمفرما بر جامعه ناظر است و سعی میکند از نقاط کوری که در دیدگاههای جامعه وجود دارد برای بهره برداریها خود استفاده کند و یا مقرضانه به آنها نپردازد.
برخی از ویژگیهای کارکنان جنگ روانی که در خدمت رسانهها و دولتها خدمت میکنند باید اینها باشد: * از نزدیک با خصوصیات روانی و اجتماعی و روحییات فردی جامعه آشنایی داشته باشند. زیرا در این صورت مخاطبین بهتر به آنها اعتماد خواهند کرد و از طرفی بیشتر میتوانند به خواص قومی و ملیتی نزدیک شوند.
تسلط کامل به زبان جامعه. راز ارتباط برقرار کردن با بومیهای یک جامعه تسلط بر دایرهٔ واژگانی آنها است. کسی که برای این سرویسها کار میکند باید مانند مردم کوچه و بازار (با کلمات و لحنها، مشکلات، دردها و بسیاری دیگر از شاخصههای آنها) باشد.
سطح بالای سواد و آگاهی در رابطه با مسایل مربوط به جامعه.
دارا بودن فکری خلاق وتحلیلی از مسایل سیاسی.
از دیگر جنبههای جنگ روانی میتوان دلایل پذیرش و یا نپذیرفتن آن را نام برد. کسانی که تحت دکترینها به تحقیق و تفحص در این موارد همت میگمارند باید از گفتن کلمات کلی و انتزاعی بپرهیزند و نیز از طرح مباحث ایدئولوژیک و عمیق نیز دوری کنند زیرا مخاطبین عامی اکثراً دانش فهم آن را ندارند و نمیتوانند پیام مطلب را درست دریافت کنند برای همین پیام رسانی باید در عین سادگی انجام گیرد، مانند یک ارتباط ساده و معمولی که مردم در کوچه و خیابان با یکدیگر بر قرار میکنند ولی نقطهٔ تفرق در این است که برای پذیرش و نهادینه کردن، از جلوههای ویژه و فنون خاص تصویری و یا جابه جایی کلامی در اخبار استفاده میشود البته شایان ذکر است که عواطف و عقاید مخاطب نباید مورد تاخت و تاز قرار گیرد، مخاطب تنها باید به تدریج در روند احساساتی تر شدن قرار گیرد تا در موقع لزوم طغیان کند و خودش به دست خودش عقایدش را دور بریزد.
نکاتی دیگر در مورد جنگ روانی
ما در دوره ای زندگی میکنیم که رسانهها و مجامع بینالمللی، رشد بسیار زیادی کردهاند و دیگر مانند سالهای پیش، تنها یک خبرگزاری بزرگ و یا یک سرویس خاص به نقل اطلاعات نمیپردازد. از طرفی انفجار اطلاعات و همه گیر شدن اینترنت، مجال سرعت در پردازش و انتقال اطلاعات را نیز فراهم کرده و از طرفی فضای بی انتهای اینترنت، امکان انتقال صحیح تر و تفسیر شده تر اطلاعات به مخاطبین، را فراهم آوردهاست. این انحصاری نبودن، امکان جنگ رسانه ای را از راه های گوناگون برای دولتهای خودکامه و دیکتاتوری محدود کردهاست و دیگر به آنها اجازه ی این را نمیدهد که بنا به خواست خود به تفسیر اطلاعات دست بزنند و یا اطلاعات نادرست را برای مردم بازگو کنند.
قلدری
قلدری رفتاری است که طی آن، در یک رابطه طرف دارای قدرت آشکارا از بیشتر بودن قدرت خود سؤاستفاده میکند، و با پرخاشگری سعی در ارعاب طرف دیگر دارد، در این فرایند یک فرد به صورت مداوم توسط فرد یا گروهی که از او قویترند مورد آزار قرار میگیرد.
دو دلیل عمدهٔ قربانی قلدری قرار گرفتن، ظاهر یا طبقه اجتماعی است.
ترور شخصیت
ترور شخصیت، تلاش برای لکه دار کردن شهرت یک فرد است.
این عمل شامل اشاعه موارد گمراه کننده و اغراق آمیز و یا دست کاری در حقایق به جهت ارائه تصویر نادرست از فرد مورد هدف است. ترور شخصیت نوعی از افترا است که میتواند علاوه بر فرد، خانواده و اطرافیان او را نیز شامل شود.
ترور شخصیت پیشینهای تاریخی دارد و در طول تاریخ از آن به عنوان جایگزینی برای حذف فیزیکی افراد به کار گرفته شده است.
در این روش افرادی که منافع فرد یا گروهی دیگر را به خطر انداختهاند، به قصد منزوی شدن و بدنام ساختن، توسط آنان مورد حمله قرار میگیرند.
تضعیف اجتماعی
تضعیف اجتماعی، مخالف کلمه حمایت اجتماعی است. برای مثال، در زمینه کاری به نسبت دادن نقض قوانین بصورت عمدی و با هدف از بین بردن شهرت و اعتبار دیگران و توانایی آنها به انجام دادن کار توسط آنها و یا توانایی آنها برای ایجاد و حفظ ارتباطهای مثبت. تضعیف اجتماعی در روابط به قصد خدشه دار نمودن نامحسوس اعتبار افراد بکار میرود. غالباً در تضعیف اجتماعی نقاب خیرخواهی یا دلگیری از فرد زده میشود تا عمل ظاهر موجهی به خود گرفته و نتوان انگ تهمت یا غیبت را به آن زد. حسادت یا رقابت ناسالم از انگیزههای اقدام به تضعیف اجتماعی افراد است.
تهمت
تهمت و یا افترا به بیانیه و یا اظهارنظری گفته میشود که ادعایی آشکار و یا ضمنی به یک فرد، کسبوکار، فراورده، گروه، حکومت، دین و یا ملت نسبت میدهد که موجب ایجاد تصویری منفی و یا نادرست برای آنها میشود. این واژه با توجه به شرایط حقوقی همچنین شامل سخنان تحقیرآمیز یک فرد نسبت به دیگری بدون در نظر گرفتن راستی و یا کذب بودن آن، که چه به صورت کلامی و یا نوشتاری منتشر شده باشد، میشود.
دروغ
دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به عنوان حقیقت بیان میکند. دروغگویی معمولاً به منظور کلاهبرداری یا فریب یا جلوگیری از وضعیتی که برای دروغگو نامطلوب است، رخ میدهد. دروغ میتواند باعث بیاعتمادی شود.
دروغ در اسلام
دروغ از گناهان کبیره در اسلام محسوب میگردد. در روایتی از معصوم گناهان بزرگی چون دزدی و زنا ذکر شده که ممکن است مومن در حالتی دچار آن گردد(و توبه کند)، اما دروغ گویی با مسلمانی قابل جمع نیست.
پرخاشگری
پَرخاشگَری، در روانشناسی و دیگر علوم رفتاری و اجتماعی، به معنی رفتاری است که منجر به آزار و درد میشود.
طرفداران ذاتی بودن پرخاشگری
گروهی از صاحب نظران علوم رفتاری نظیر فروید و لورنز معتقدند که پرخاشگری یک رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده میشود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. به نظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلاً در طرق ورزشها و بازیها تخلیه شود جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر اینصورت به گونهای تخلیه میشود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است، یعنی همچنان که غریزه زندگی مارا در جهت ارضای نیازها و حفظ هدایت میکند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری میکوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود میکند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد به جانب خود متوجه شده و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوه گر میشود، بنابراین از نظر وی پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد.
طرفداران منشاء اجتماعی پرخاشگری
عدهای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب میشود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمیتواند نقش داشته باشد همچنین این گروه دلائل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمیتواند داشته باشد ارائه دادهاند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل این گروه دلائل خود را در این باره این طور برمی شمرند:
۱: دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد میبینیم آموزشهایی است که والدین این حیوانات به آنها دادهاند.
۲: وجود کرومزوم اضافی را نمیتوان دلیلی برذاتی بودن پرخاشگری دانست، کروموزم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام میشود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز است و این گونه افراد را به عنوان مأمون، آدم کش که حالتهای پرخاشگرانه را به وجود میآورند باشند حال میتوان عدهای از پرخاشگران را یافت که فاقد کروموزم اضافی نیز هستند.
۳: تحریک الکتریکی هیپوتالاموس در مورد حیوان وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه میشود که او در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گرفته باشد اگر حیوان در مقابل او قویتر از وی باشد واکنش او فرار و ترس است نه پرخاشگری. در انسان نیز حالت هیچانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از شناخت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین آمیز استفاده کرد به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمهای عصبانی نشود و دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی شود حال آنکه اگر پرخاشگری ذاتی بود بایستی هر دو نفر عصبانی میشدند.
گذشته از دو گروه اصلی مطرح شده، گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در عدم فرصت یادگیری دارد، یعنی کودک به علت اینکه فرصت یادگیری نداشته و یک موجود ناپختهاست، نمیداندکه نسبت به یک محرک چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. لذا این کودک باستی به مرور یادبگیرد تا چگونه پاسخ محرکات را به صورت مناسب دهد.
گاهی رفتارهای پرخاشگرانه ناشی از یک احساس ناامنی است که در حقیقت این رفتار یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است که در آن قرار گرفتهاست. یک کودک با ابزار دفاعی که یک حرکت پرخاشگرانهاست از خود دفاع میکند تا وضعیت ناامن را زا بین ببرد.
فرضیه ناکامی – پرخاشگرانه
گرچه پاسخ افراد نسبت به ناکامی بسیار متفاوت است زیرا عوامل ناکام کننده و شخصیت فرد ناکام شونده دامنه بسیار گستردهای دارند در مجموع میتوان گفت که پاسخ ناکامی پرخاشگری یعنی رفتار دشمنانه و تند به هنگام عدم سازگاری با موفقیت در این رفتار در زندگی روزمره ارتباط بسیار نزدیک با ناکامی دارد مثلاً کودکی که از بازی کردن منع میشود در اثر خشم اخم میکند یا پاهای خود را بر زمین میکوبد. چیزی که ثابت شدهاست این است که ناکامی پرخاشگری را افزایش میدهد پرخاشگری میتواند ناکامیهای فشرده را رها سازد و نوعی تسکین موقتی برای فرد مزاحم آورد اما پایان آن معمولاً رضایت بخش نیست به هنگام مواجه شدن با ناکامی باید آنرا به صورت یک مساله مطرح کرد و به دنبال آن راه چاره افتاد. پرخاشگری ممکن است مستقیما خود مانع را هدف قرار دهد.
جان والر و همکارانش فرضیه پرخاشگری در کلمه پاسخ به ناکامی را ارائه نمودند که در آن پرخاشگری همیشه در پی ناکامی خواهد بود.
این افراد مانند فروید پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه میدانستند پیداست که فرضیه ناکامی- پرخاشگریها میتوانند واکنشی در برابر ناکامی باشد اما عوامل دیگری نیز میتواند در پرخاشگر بودن یا نبودن یک کودک موثر باشد افزون بر آن ناکامی یا سایر تحریکهای عاطفی همیشه موجب پرخاشگری نمیشود.
keywords : تا نیوز،سایت تا نیوز،مقالات تا نیوز